سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دانشش را در نهان به کار نبندد، درعیان رسوایش کند . [امام علی علیه السلام]
 
شنبه 87 تیر 15 , ساعت 11:4 عصر

 

مادرانه

                  به

رسپنا

                                        پیوست.

 

 

 

 


سه شنبه 87 تیر 4 , ساعت 8:23 صبح

خاله جان می گفت :«ببین برق داره مرتب و در زمان مشخص میره.فکر کردی اگه خودت یا بچه هات یا شوهرت توی آسانسور باشین و برق بره،اون تو تا دو ساعت می خواین چی کار کنین؟»
برق ار چشمهایم پرید.چطور به فکر خودم نرسید؟ اگه بچه هایم داخل آسانسور گیر بیفتند!!! وای !!! سکته کردنشان حتمی است.
به آقای شوهر گفتم .ایشون هم پیشنهاد دادند که خانم تو برو اون تو . منم برق را قطع می کنم . ببین چه اتفاقی می افته...
راستش منم ترسیدم...اگه رفتم و اون هم یادش بره وصلش کنه چی؟
راستش نمی خوام به این آسونی از شر من خلاص بشه...مگه خلم؟
ایشون بره امنیت بیشتری داره . دیگه مطمئنم بلده بیاد بیرون...مگه نه؟؟؟


یکشنبه 87 تیر 2 , ساعت 11:58 عصر

سختمه روز مادر که میشه براتون کادو بخرم.چون روم نمیشه موقع دادنش، رو چشمهاتون نگاه کنم.به دلم مونده که بگم دوستتون داریم.از اون دوست داشتنهایی که افتخار توشه.می خوام بگم از وقتی مادر شدم،زبانم داره کم میاره که بهتون بگه چقدر شرمنده ی محبت شماست . مامان مهربونم!! مادر با سوادم !!! رویم نمیشه بهتون بگم ما همه مون دوستتون داریم اما به زبون نمیاریم.مامان...من و داداش هام آرزوی مونه که همیشه شاد باشین.مثل الان سرحال و قبراق باقی بمونین...مامان گلم...دلم خوشه که رایانه تون خرابه و نمی تونین کانکت بشین و گرنه من روم نمی شد حرف بزنم براتون...
مامان گلم...روزتون مبارک....



لیست کل یادداشت های این وبلاگ